شهید سلیمانی : در کنار جنازه ام برایم شهادت دهید [درخواست حاج قاسم از مردم]

حاج قاسم سلیمانی در زمان حیات پربرکت خود از مردم می‌پرسد که آیا من در ذهن‌تان آدم خوبی هستم؟ مردم هم در جواب پاسخ مثبت می‌دهند. حاج قاسم در ادامه می‌گوید امیدوارم در کنار جنازه‌ام هم این‌گونه برایم شهادت دهید.

قاسم سلیمانی : برایم شهادت دهید

دریافت ویدیو | 24 مگابایت

دریافت ویدیو با زیرنویس عربی | 7 مگابایت

منبع : خبرگزاری فارس | پیوند

با تشویق حاج قاسم سلیمانی کارآفرین شدم؛ روایت نیم‌قرن جهاد

«محمدعلی پردل» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که رنج هفت سال اسیری در این دوران را هم متحمل شده و پس از سال‌ها مجاهدت در میدان رزم و دفاع از مام وطن، با تشویق سردار آسمانی اسلام حاج قاسم سلیمانی امروز مرزهای نبرد را در عرصه اقتصادی درنوردیده و به جهاد در این میدان آمده است.

«رزمنده» این واژه چگونه انسانی در ذهن می‌سازد؟ انسانی که در دوره‌ای وجودش را وقف در میدان‌های جنگ می‌کند و با شجاعت می‌جنگد، برایش فرقی نمی‌کند میدان کجاست، یک روز در عرصه دفاع از خاک وطن و یک روز دیگر هم برای اعتلا و رشد اقتصادی کشور.

برایش زمان و مکان هم فرقی ندارد، خودش را عادت داده به اینکه جهاد کند، حتی اگر برایش سودی نداشته باشد، همین که بتواند مشوق جوانان این سرزمین باشد برایش کافی است و این را دستمزد جهادش می‌داند، همانطور که در زمان جنگ با اشاره انگشت امام(ره) صدها هزار نفر رهسپار جبهه‌ها می‌شدند امروز هم باید به فکر میهن خود باشیم و برای سازندگی، راه خدمت برای همه باز است.

«محمدعلی پردل» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که رنج هفت سال اسیری در این دوران را هم متحمل شده و پس از سال‌ها مجاهدت در میدان رزم و دفاع از مام وطن، با تشویق سردار آسمانی اسلام «حاج قاسم سلیمانی» امروز مرزهای نبرد را در عرصه اقتصادی دیده و به جهاد در این میدان آمده است.

متن زیر حاصل گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با این جهادگر میدان رزم و اقتصاد است که در ادامه می‌خوانید:

فارس: شروع فعالیت‌های انقلابی شما از چه زمانی بود؟

 این رزمنده دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس اظهار داشت: اوایل دهه 40 در حوزه علمیه بیرجند مشغول تحصیل بودم که پس از تعطیلی حوزه‌ها به مشهد رفتم و با ارتباطات پراکنده‌ای که داشتم از دروس حوزوی هم بهره‌مند شدم و در مشهد مشغول کار بنایی بودم.

در بحبوحه فعالیت‌های انقلابی به همراه جمعی از کارگران با رهبر معظم انقلاب هم آشنا شدم و فعالیت‌های سیاسی را از زمان جوانی آغاز کردم، سال 56 بود که به خاطر پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام دستگیر و یک سالی را در زندان وکیل‌آباد مشهد حبس شدم دو ماه مانده بود به پیروزی انقلاب، زندانی‌های سیاسی آزاد شدند و من نیز آزاد شدم.

                   می‌خواستم به درد انقلاب بخورم

فارس: قبل از ورود به سپاه چه فعالیت‌هایی داشتید؟

پردل: قبل از ورود به سپاه، در شرکت معماری کار می‌کردم که آن زمان ماهی ۳۰ هزار تومان درآمد داشتم، اما به دنبال پول نبودم می‌خواستم جایی باشم که به درد انقلاب بخورد لذا آنجا را رها کردم و در حفاظت سپاه مشغول شدم.

مختصر از رزم و اسارت

سال 61 به مدت چهار ماه به جبهه رفته و در عملیات والفجر 3 شرکت کردم، دوباره سال 62 به مدت 9 ماه به جبهه اعزام شدم و در همان سال در عملیات خیبر، به‌عنوان فرمانده گروهان، اسیر شدم.

در طول سال‌های اسارت سعی می‌کردم به رزمندگان روحیه بدهم و پس از این مدت نیز در مرداد سال 69 به همراه تعدادی از اسرا به وطن بازگشتیم، سال‌ها در مسؤولیت‌های مختلف در سپاه مشغول فعالیت بودم و سال 83 بازنشست شدم.

جهادی دوباره؛ این بار در مرزهای شرقی

فارس: چه شد که بعد از بازنشستگی به فکر فعالیت اقتصادی افتادید؟

 پردل: به همراه خانواده در روستای مرزی بارنجگان که هشت کیلومتر با مرز افغانستان فاصله دارد مستقر شدیم و در آنجا مزرعه پرورش شترمرغ راه‌اندازی کردم و حدود ۶ هکتار هم پسته کاشتم.

با اینکه همه امکانات برای یک زندگی آرام در هر شهری که بخواهم برایم فراهم بود اما ترجیح دادم بقیه عمرم را در روستا زندگی کنم و به شهر و امکاناتش پشت کردم. 

بعد از اسارت که برگشتم مدتی به‌عنوان مسؤول ستاد آزادگان قاین مشغول بودم، مدتی بعد فراخوان شدم برای مأموریت سیستان و بلوچستان به سپاه نیروی قدس و حدود ۳ سال با سردار رشید اسلام شهید سردار سلیمانی همکار بودیم.

 با تشویق حاج قاسم سلیمانی کارآفرین شدم

کاشت پسته هم‌داستان دارد، مأموریتی با سردار سلیمانی داشتم که ایشان به منطقه زیرکوه آمدند و در آنجا به من گفتند، اگر این منطقه در دست ما کرمانی‌ها بود تماماً پسته می‌کاشتیم و همین موضوع انگیزه شد تا در آنجا پسته بکارم و هم‌اکنون توسط مردم بیش از ۷۰ هکتار در بارنجگان زیر کشت پسته است.

فارس: چرا روستا را برای ادامه فعالیت اقتصادی انتخاب کردید؟

 پردل: چند سالی را جایی برای زندگی و کار انتخاب کردم که باد و طوفان شدیدی داشت و امکانات رفاهی در حد صفر بود، اما تحمل این مشکلات نه برای من و نه خانواده‌ای که هفت سال بدون سرپرست بار زندگی را بر دوش کشیده و سرافراز زندگی کردند سخت نبود.

 نمی‌خواستیم مصرف‌کننده باشیم

به این خرسندیم که در روستا بمانیم و تولیدکننده باشیم نه اینکه شهرنشین و مصرف‌کننده شویم، البته هم‌اکنون مزرعه روستای بارنجگان را به یکی از اهالی روستا واگذار کردم و پروانه بهره‌برداری مزرعه در ۱۰ کیلومتری حاجی‌آباد برای پرورش شترمرغ با هزار و ۷۵ قطعه راه‌اندازی دریافت و راه‌اندازی کردم.

فارس: در این مسیر چه میزان از سوی نهادهای مرتبط حمایت شدید؟

پردل: برای این مزرعه به دو میلیارد تسهیلات نیاز داشتیم، قرار شد وثیقه همان مزرعه باشد که بعداً شرایط فرق کرد که برای این مبلغ ۳.۵ میلیارد وثیقه می‌خواستند، اما چنین وثیقه‌ای نداشتم و از دریافت آن منصرف شدم.

شرایط این وام خوب بود چون یک سال مشارکت و دو سال تنفس داشت و بازپرداخت آن هم ۶ ساله بود، اما بعد از مراجعاتی که به فرمانداری داشتم، نهایتاً ۶۰۰ میلیون وام به ما دادند، آن هم چه وام دادنی، پول را مرحله‌به‌مرحله می‌دادند که با نوسان قیمت‌ها در بازار عملاً این ۶۰۰ میلیون، ارزش ۲۰۰ میلیون برای ما داشت، اما با همان حقوق شخصی مراحل کار را ادامه دادم، ساختمان آماده شد و مجوزها را هم دریافت کردیم.

         نبود دباغی چرم در استان

فارس: مهم ‌ترین مشکلات و موانعی که درگیر آن هستید چیست؟

 پردل: هم‌اکنون ۳۰۰ جوجه در مزرعه داریم و ۵۰ مولد که به صورت میانگین روزانه ۱۰ تخم می‌گذارند که ۵۰ درصد آن تبدیل به جوجه می‌شود.

به دلیل اینکه مجموعه هنوز کامل نشده است و کشتارگاه نداریم، شترمرغ‌ها به صورت تک کشتار می‌کنیم و لذا برای چرم و تخم آن‌ها که ارزش افزوده بالایی دارد نمی‌توانیم کاری انجام دهیم چراکه برای ما و کارخانه چرم هم صرف نداشت که یک پوست شترمرغ را برای دباغی بفرستیم.

در طول این سال‌ها خانواده‌ام همراه من در این کار مشغول بودند، البته با راه‌اندازی این مزرعه هزار قطعه‌ای نیاز به کارگر داریم و خانه کارگر هم ساخته شده است.

بعد از برگشت از سیستان، برای خدمت به منطقه خودم یعنی سپاه زیرکوه رفتم و اگر فراغتی ایجاد می‌شد کشاورزی می‌کردم.

فارس: صحبت شما به عنوان یک تولیدکننده با مسؤولین ذیربط چیست؟

 پردل: مسؤولین باید از تولیدکننده‌ها حمایت کرده و لااقل گوشت شترمرغ  را خرید تضمینی کنند، همانطور که گوشت‌های برزیلی را خرید تضمینی می‌کنند، چرا برای واردات شوق بیشتری دارند.

در شرایط فعلی دان و خوراک شترمرغ ۱.۵ برابر قیمت واقعی می‌خریم، حداقل در زمینه دان و خوراک دولت کمک کند تا ارزان‌تر به دست ما برسد، ابتدای سال سویا را کیلویی پنج هزار و ۴۰۰ تومان خریدیم در حالی که یک سال پیش یک هزار و ۸۰۰ بود، البته هم‌اکنون قیمت آن به ۳ هزار تومان کاهش یافته است.

    هرگز خسته نشده‌ام

به این فکر هستیم که چرخه کار را کامل کنیم و در آینده کشتارگاه هم ساخته شود و از گوشت، چرم، روغن و تخم شترمرغ استفاده شود و محصولات متنوع آن را عرضه کنیم.

 باوجودی که مشکلات بر سر راه زیاد بوده است اما هرگز خسته نشده‌ایم و در این سال‌ها هم که کارم شروع کردم، اولین بار بود که وام گرفته و هیچ‌وقت منتظر وام نبودیم

زندگی ما بسیار ساده است و همان حقوق بازنشستگی هم که دریافت می‌کنم، بخش عمده آن برای مزرعه صرف می‌شود.

دیروز سنگر نظامی امروز سنگر اقتصادی

 ۷۲ سال سن دارم اما هنوز میل به کار کردن در من زنده است، به‌عنوان سرباز آماده انقلاب در هر زمینه‌ای که نیاز باشد فعالیت می‌کنم، دیروز در دفاع مقدس و امروز هم در جنگ اقتصادی.

با وجودی که جانباز ۳۵ درصد هستم اما از این موضوع نه برای خودم و نه فرزندانم استفاده نکردم و یک فرزندم در کنار خودم مشغول این کار است.

 جوانان تنبلی را کنار بگذارند

فارس: صحبت شما با جوانان چیست؟

 پردل: دوران سختی را پشت سر گذاشتیم، زمانی بود که هیچ امکاناتی نبود، این را جوان امروز ممکن است درک نکند، اما من که شرایط مختلف کشور را دیدم می‌گویم امروز وضعیت بهتر است، البته باید بهتر از این می‌بود که لازمه آن این است مسؤولان به فکر پیشرفت کشور باشند و جوانان ما هم تنبلی را کنار بگذارند.

منبع : خبرگزاری فارس

شرط حاج قاسم سلیمانی برای عکس یادگاری [سبک زندگی شهید قاسم سلیمانی چگونه بود]

«اتاق ایزوله را برای بستری کردن نوه های سردار خالی کردیم. ایشان با ناراحتی گفتند یک نوزاد را از اتاق ایزوله بیرون آوردید به خاطر نوه های من؟ ما هم در نوبت می مانیم مثل بقیه بیماران!» خاطرات دکتر«محمد ترکمن»، پزشک اطفال از همنشینی با سردار شنیدنی‌است.

قاسم سلیمانی
قاسم سلیمانی

«دو سال قبل سردار سلیمانی صاحب نوه های دوقلو شدند. نوزادان در بیمارستانی که من یکی از پزشکان اطفالش بودم، زودتر از موعد به دنیا آمدند.

نارس بودند و وزن بسیار کمی داشتند. باید مدتی بستری می شدند. این افتخار نصیب من شد که پزشک نوزادان شوم.

این چند روز کافی بود برای گذراندن یک ترم فشرده اخلاق در کلاس درس سردار حاج قاسم سلیمانی.

راستش تا آن زمان فقط از رشادت سردار و دلاوری های او در جنگ با داعش شنیده بودم، نامش برایم تداعی کننده حس خوب امنیت بود اما دومین چهره نظامی ایران با انسان دوستی و معرفت و تواضعش چهره ای ماندگار را در ذهن من و پرستاران بیمارستان تصویر کرد؛ نمادی از یک انسان واقعی.» خاطرات دکتر«محمد ترکمن» از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شنیدنی است.

انتظار چند ساعته خانواده سردار سلیمانی برای بستری

«غم سردار، سخت، تلخ و فراموش نشدنی است و همه ایران عزادار است اما همه عزاداری، گریه و شیون نیست. باید زوایای پنهان و فصل های ورق نخورده زندگی بزرگانی چون ایشان را ورق بزنیم.»

دکتر ترکمن با این جملات برگ هایی از فصل تواضع زندگی سردار را مرور می کند: «نوه های حاج قاسم سلیمانی به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم.

با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود.

با صدای آرام گفتم نوه های سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبود است.

اگر موافق باشید بچه ها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم. مادر کودک تا اسم سردار سلیمانی را شنید از جا پرید و گفت چرا که نه!‌

سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شود. این کمترین و بی مقدار ترین کار است.»

اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم همین حالا نوزادان را بستری می کنیم. ایشان تا ماجرا را شنید گفت: دست نگه دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های من را بستری کنید؟

هیچ تفاوتی بین بچه های من و دیگران نیست. لطفا آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر می کنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!

گفتم: سردار! مادرآن بچه تا شنید می خواهیم نوه های شما را بستری کنند، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. اما ایشان گفتند نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچه را به اتاق برگردانید.

کاری که سردار گفت را انجام دادم. خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل بقیه مردم منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود و این درس بزرگی بود برای من.

البته تماشای این حجم از تواضع و فروتنی به ماجرای بستری ختم نشد. در این چند روزی که نوه های تازه به دنیا آمده سردار در بیمارستان بودند، کلاس درس مرام و معرفت حاج قاسم سلیمانی برقرار بود؛ برای همه ما از پرستاران و پزشکان گرفته تا بهیاران و کمک بهیاران.

از لطف خدا ایشان در این چند روز تهران بودند و به بیمارستان رفت و آمد داشتند.»

خاطرات دکتر ترکمن از شهید قاسم سلیمانی
خاطرات دکتر ترکمن از شهید قاسم سلیمانی | دریافت تصویر

دعوت نظافتچی بیمارستان برای ثبت عکس یادگاری توسط سردار سلیمانی

دیدار با سردار قاسم سلیمانی که مردم، تنها با شنیدن نامش احساس امنیت می کردند، برای پرسنل بیمارستان اتفاقی غیر منتظره بود.

دکتر ترکمن خاطرات آن روزها را مرور می کند: «روز دوم، سردار برای ملاقات فرزندشان و دیدن دوقلوها به بیمارستان آمدند. نمی دانم مقدمات امنیتی برای حضور ایشان در مکان های عمومی را چطور فراهم می کردند، هر چه که بود سردار ساده و بی تکلف از همان جلوی در بخش وارد شدند.

پرستارها خوشحال بودند از دیدن سردار ولی روی اینکه جلو بروند را نداشتند. اما سلام و احوالپرسی ساده و صیمی حاج قاسم یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند.

قرار شد عکس یادگاری بگیریم. دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند.

یکی از نیروهای خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید.»

سردار قاسم سلیمانی خانواده دوست بودند

«از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی!»

خاطره آخرین دیدار دکتر ترکمن با سردار شنیدنیست؛ «حال بچه ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم.

خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیت های مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوه ها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچه ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلوها به مطب آمدند.

آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغ تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم.

سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوه ها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد. منتظر می مانیم تا نوبتمان بشود.

من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند. سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلوها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم.

روزی من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیه ای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید.

انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمی دانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.»

منبع : مجله فارس پلاس؛ نویسنده : عطیه اکبری