سه خاطره از حاج قاسم سلیمانی در ۳ سال همراهی با سردار دلها

«محمدعلی پردل»، پاسدار بازنشسته‌ای است که حدود ۳ سال همکار و همرزم سردار شهید سپهبد سلیمانی در منطقه سیستان و بلوچستان بوده است و با شهادت سردار خاطرات خود از روزهای حضور در کنار وی را روایت می‌کند.

محمدعلی پردل و قاسم سلیمانی
محمدعلی پردل و قاسم سلیمانی | دریافت تصویر

«هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند»، خبر بی‌اندازه جانگداز و جانسوز است، ایران دوباره داغدار یکی از رشیدترین فرزندانش شد، سپهبد قاسم سلیمانی به شهادت رسید، باورمان نبود و نشد، اما او رفت و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. 

سپهبد شهید سلیمانی نمونه درخشان تربیت‌شدگان مکتب انقلاب اسلامی است، شهادت ایشان منشأ یک تحول عظیم در سِیر مبارزه با استکبار جهانی و صهیونیست‌ها در سراسر جهان خواهد بود و راهی که او آغاز کرد با مجاهدت جوانان مقاومت اسلامی تا دستیابی به پیروزی ادامه خواهد یافت.

در همین راستا با یکی از همرزمان «حاج‌قاسم» در سال‌های مجاهدت در مرزهای شرقی کشور و مبارزه ‌بی‌امان با اشرار و قاچاقچیان به گفت‌وگو پرداخته‌ایم.

محمدعلی پردل، پاسدار بازنشسته‌ای است که حدود ۳ سال همکار و همرزم سردار شهید سپهبد سلیمانی در منطقه سیستان و بلوچستان بوده است و با شهادت سردار خاطرات خود از روزهای حضور در کنار وی را روایت می‌کند.

وی در گفت‌وگو با فارس اظهار داشت: سال ۷۱ که سردار سلیمانی، فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله سپاه کرمان و فرمانده سپاه قدس نیروی زمینی زاهدان بودند، مأموریت یافتم که به عنوان فرمانده گردان المهدی از لشکر پنج نصر و تیپ انصارالرضا(ع) انجام وظیفه کنم.

وی افزود: هر بار که ایشان بنده را می‌دید مرا در آغوش می‌گرفت و احوالپرسی گرمی می‌کردیم.

رفتار حاج‌ قاسم سلیمانی با زیردستان دوستانه بود

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به خصوصیات فردی سردار شهید سلیمانی عنوان داشت: ایشان فردی بسیار مهربان، باصفا، فروتن و خاکی بودند که برخوردشان با نیروهای زیردست، رفتار یک فرمانده نبود، بلکه رفاقتی و دوستانه بود.

یک خاطره درس‌آموز از حاج‌  قاسم سلیمانی

پردل به بیان خاطره‌ای از حاج قاسم پرداخت و گفت: یک روز قرار بود ایشان از پایگاهی که من در آنجا فرمانده بودم، بازدید کنند به‌رسم تمام مراسم‌هایی که یک فرمانده به بازدید می‌آید تمام نیروها را در محوطه به خط کرده بودیم که هلی‌کوپتر حامل ایشان به زمین نشست و به استقبال ایشان رفتیم.

وی با بیان اینکه منطقه خاکی بود و پس از فرود بالگرد خاک زیادی به هوا بلند شد، ادامه داد: پس از فرود بالگرد چند دقیقه‌ای منتظر پیاده شدن سردار بودیم که در کمال تعجب ایشان نیامدند، به همین دلیل از خلبان پرسیدم که سردار کجا هستند.

همرزم سردار شهید سلیمانی افزود: خلبان در جواب سؤالم پاسخ داد که سردار از درب دیگر هلی‌کوپتر رفته و چون ایشان را در محوطه ندیده و در آنجا نیز جز یک آشپزخانه مکان دیگری نبود به آنجا رفتم که دیدم روی نیمکت چوبی، با یک لباس معمولی نشسته و آشپز هم برایشان چای آورده بود.

نمی‌خواستم باعث اذیت نیروها شوم

پردل با بیان اینکه وقتی دلیل عدم حضور ایشان در جمع نیروها را جویا شدم پاسخ جالبی دادند، اضافه کرد: به ایشان گفتم که ‌نیروها به خط هستند، تشریف بیاوردید اما گفتند دوباره این کار را نکنید چراکه من عمداً از این سمت آمدم تا باعث اذیت نیروها نشوم.

وی با اشاره به هوش و ذکاوت نظامی سردار سلیمانی بیان داشت: زمانی که در سیستان و بلوچستان بودیم، اشرار ۸۵ نفر از نیروهای نظامی پاسگاه گلوگاه را گروگان گرفتند که آنجا هوش نظامی سردار بدون اینکه قطره‌ای خون از کسی بریزد، باعث آزادی این افراد شد.

روایت هوش نظامی حاج‌ قاسم سلیمانی

این رزمنده بازنشسته ادامه داد: سردار جلسه‌ای را تشکیل داده‌ و با تعقیب نیروها متوجه شدند اشرار آن‌ها را به یک شهرک یا رباط بین مرز افغانستان، پاکستان و ایران منتقل کردند که منطقه خودمختاری بود و مجاهدین افغانی در آنجا مستقر بودند.

پردل با بیان اینکه اشرار قصد داشتند نیروهای ما را به افغانستان منتقل کنند، اضافه کرد: سردار خواستند که سران قبایل افغان را دعوت کنیم تا با آن‌ها صحبت کنند، سردار به سران قبایل گفته بودند زن و بچه شما در شهرک هستند و ما نمی‌خواهیم دخالت کنیم، لذا یا کمک کنید که اشرار را بگیریم و یا آن‌ها را قانع کنید نیروهای ما را برگردانند‌.

وی افزود: سران قبایل وقت خواسته بودند که صحبت کنند و سردسته اشرار نیز ۲۴ ساعت وقت خواسته بود اما سردار نپذیرفت و گفته بود فقط تا غروب فرصت دارند.

این رزمنده بازنشسته در ادامه خاطره خود از این ماجرا عنوان داشت: زمانی نگذشت که از برجک نگهبانی با دوربین دیدیم که نیروهای گروگان‌گرفته شده در یک خط رأس جغرافیایی به خط شده و به سمت پایگاه آمدند، البته سردار هم سر قولش به آن‌ها ماند و با گروگان‌گیرها برخوردی نکرد.

پردل با بیان اینکه سردار در بازدیدی که از مرزهای شرقی داشت به منطقه شاهرخت هم آمد، اضافه کرد: آن روز همزمان شده بود با روز درگذشت پدر سردار احمدی که برای عرض تسلیت به همراه سردار سلیمانی به منزل آن‌ها رفتیم و شب در شاهرخت ماندیم، سردار در جمع مردم شاهرخت سخنرانی داشت و مردم استقبال زیادی کردند به طوری که از سه کیلومتری شاهرخت هم آمده بودند.

شهادت اجر زحمات و کارهای حاج قاسم سلیمانی بود

وی افزود: کمتر از شهادت برای سردار سلیمانی حیف بود و قطعاً اجر این همه زحمات جز شهادت چیزی نمی‌توانست باشد.

این رزمنده دفاع مقدس عنوان داشت: من هم صبح جمعه وقتی خبر شهادت ایشان را شنیدم ناراحت و شوکه شدم.

خاورمیانه دیگر جای امنی برای آمریکا نخواهد بود

پردل با بیان اینکه شهادت سردار باعث اتحادآفرینی خواهد بود، افزود: امروز هم شهادت سردار مثل زمانی که ایشان با حیات خود در جبهه بودند، مردم عراق را علیه آمریکا منسجم می‌کند و آمریکا باید بداند دیگر عراق و منطقه خاورمیانه جای امنی برایش نخواهد بود.

وی افزود: آمریکا بداند در ایران قاسم سلیمانی‌های زیادی هستند که با مشخص شدن جانشین ایشان «سردار قاآنی» نیز که یکی از پاسداران نمونه هستند، این موضوع آشکارتر شد.

سردار قاآنی سال‌ها در کنار سردار سلیمانی بوده است

این همرزم سردار گفت: «سردار قاآنی» جانشین سردار سلیمانی، در تمام این سال‌ها کنار سردار سلیمانی بودند و اگر نامی از ایشان نشنیدیم چون خودشان راضی نبودند که در جامعه مطرح شوند.

وی در رابطه با سردار قاآنی به بیان خاطره‌ای پرداخت و گفت: سردار قاآنی چنان اخلاص و سادگی داشتند که به خاطر دارم در یکی از جلساتی که در زاهدان داشتیم و تا شب ادامه داشت، به دلیل نبود امکانات برای خواب شب را در سوله‌ای بودیم که بعد از شام، همکاران به شوخی می‌گفتند سرداران چه شدند و به کجا رفتند؟

البته من می‌دانستم که آن‌ها هنوز جلسه دارند، چون دم در کنار کفش‌ها خوابیده بودم نیمه‌شب از برخورد چیزی به پایم بیدار شدم، سردار قاآنی بود که تنها یک پتو برداشته بود و پشت در خوابید که این رفتار ایشان برای همکاران درس بزرگی بود.

منبع : خبرگزاری فارس

شرط حاج قاسم سلیمانی برای عکس یادگاری [سبک زندگی شهید قاسم سلیمانی چگونه بود]

«اتاق ایزوله را برای بستری کردن نوه های سردار خالی کردیم. ایشان با ناراحتی گفتند یک نوزاد را از اتاق ایزوله بیرون آوردید به خاطر نوه های من؟ ما هم در نوبت می مانیم مثل بقیه بیماران!» خاطرات دکتر«محمد ترکمن»، پزشک اطفال از همنشینی با سردار شنیدنی‌است.

قاسم سلیمانی
قاسم سلیمانی

«دو سال قبل سردار سلیمانی صاحب نوه های دوقلو شدند. نوزادان در بیمارستانی که من یکی از پزشکان اطفالش بودم، زودتر از موعد به دنیا آمدند.

نارس بودند و وزن بسیار کمی داشتند. باید مدتی بستری می شدند. این افتخار نصیب من شد که پزشک نوزادان شوم.

این چند روز کافی بود برای گذراندن یک ترم فشرده اخلاق در کلاس درس سردار حاج قاسم سلیمانی.

راستش تا آن زمان فقط از رشادت سردار و دلاوری های او در جنگ با داعش شنیده بودم، نامش برایم تداعی کننده حس خوب امنیت بود اما دومین چهره نظامی ایران با انسان دوستی و معرفت و تواضعش چهره ای ماندگار را در ذهن من و پرستاران بیمارستان تصویر کرد؛ نمادی از یک انسان واقعی.» خاطرات دکتر«محمد ترکمن» از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شنیدنی است.

انتظار چند ساعته خانواده سردار سلیمانی برای بستری

«غم سردار، سخت، تلخ و فراموش نشدنی است و همه ایران عزادار است اما همه عزاداری، گریه و شیون نیست. باید زوایای پنهان و فصل های ورق نخورده زندگی بزرگانی چون ایشان را ورق بزنیم.»

دکتر ترکمن با این جملات برگ هایی از فصل تواضع زندگی سردار را مرور می کند: «نوه های حاج قاسم سلیمانی به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم.

با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود.

با صدای آرام گفتم نوه های سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبود است.

اگر موافق باشید بچه ها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم. مادر کودک تا اسم سردار سلیمانی را شنید از جا پرید و گفت چرا که نه!‌

سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شود. این کمترین و بی مقدار ترین کار است.»

اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم همین حالا نوزادان را بستری می کنیم. ایشان تا ماجرا را شنید گفت: دست نگه دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های من را بستری کنید؟

هیچ تفاوتی بین بچه های من و دیگران نیست. لطفا آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر می کنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!

گفتم: سردار! مادرآن بچه تا شنید می خواهیم نوه های شما را بستری کنند، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. اما ایشان گفتند نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچه را به اتاق برگردانید.

کاری که سردار گفت را انجام دادم. خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل بقیه مردم منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود و این درس بزرگی بود برای من.

البته تماشای این حجم از تواضع و فروتنی به ماجرای بستری ختم نشد. در این چند روزی که نوه های تازه به دنیا آمده سردار در بیمارستان بودند، کلاس درس مرام و معرفت حاج قاسم سلیمانی برقرار بود؛ برای همه ما از پرستاران و پزشکان گرفته تا بهیاران و کمک بهیاران.

از لطف خدا ایشان در این چند روز تهران بودند و به بیمارستان رفت و آمد داشتند.»

خاطرات دکتر ترکمن از شهید قاسم سلیمانی
خاطرات دکتر ترکمن از شهید قاسم سلیمانی | دریافت تصویر

دعوت نظافتچی بیمارستان برای ثبت عکس یادگاری توسط سردار سلیمانی

دیدار با سردار قاسم سلیمانی که مردم، تنها با شنیدن نامش احساس امنیت می کردند، برای پرسنل بیمارستان اتفاقی غیر منتظره بود.

دکتر ترکمن خاطرات آن روزها را مرور می کند: «روز دوم، سردار برای ملاقات فرزندشان و دیدن دوقلوها به بیمارستان آمدند. نمی دانم مقدمات امنیتی برای حضور ایشان در مکان های عمومی را چطور فراهم می کردند، هر چه که بود سردار ساده و بی تکلف از همان جلوی در بخش وارد شدند.

پرستارها خوشحال بودند از دیدن سردار ولی روی اینکه جلو بروند را نداشتند. اما سلام و احوالپرسی ساده و صیمی حاج قاسم یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند.

قرار شد عکس یادگاری بگیریم. دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند.

یکی از نیروهای خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید.»

سردار قاسم سلیمانی خانواده دوست بودند

«از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود و از آن طرف، این دو بچه شده بودند نقطه وصل من به سردار؛ و چه مصاحبت شیرینی!»

خاطره آخرین دیدار دکتر ترکمن با سردار شنیدنیست؛ «حال بچه ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند اما من توفیق پیدا کردم که یک بار دیگر در مطب، پذیرای سردار باشم.

خانواده دوستی حاج قاسم برای من خیلی جالب بود. با مشغله فراوانی که داشتند و مسئولیت های مهم و سنگینشان، برای اطمینان از سلامت نوه ها چند بار به بیمارستان آمدند و وقتی هم که بچه ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلوها به مطب آمدند.

آن روز مطب خیلی شلوغ بود، شلوغ تر از همیشه. بعد از ورود سردار به مطب، منشی من را خبردار کرد و از اتاق بیرون آمدم.

سلام و احوالپرسی و راهنمایی شان کردم به داخل اتاق؛ ایشان یکی از نوه ها را درآغوش گرفته بودند و بفرمای من را قبول نکردند و گفتند: به خانم منشی سپردم اسم ما را در نوبت ویزیت بگذارد. منتظر می مانیم تا نوبتمان بشود.

من شرمنده شدم و حرفی برای گفتن باقی نماند. سردار مثل بقیه بیماران در مطب نشستند تا نوبتشان شود. دوقلوها را ویزیت کردم و لحظه آخر اجازه خواستم عکس یادگاری با ایشان داشته باشم.

روزی من از آخرین دیدار سردار سلیمانی یک انگشتر بود. هدیه ای که ایشان به من دادند و گفتند آقای دکتر شغل مقدسی دارید.

انگار به زبانم قفلی زده بودند و نمی دانستم باید چه بگویم. از همان رو انگشتر را دستم کردم و عهد بستم دین این انگشتر را به صاحبش تا آخر عمر ادا کنم.»

منبع : مجله فارس پلاس؛ نویسنده : عطیه اکبری